(R_P)

این درد و رنج و زخم ما رو هیچ چیزی تسکین و آرامش نمیده جز، آزادی !

پول اینترنت آزاد فروشی از گوشت سگ حرومتر !

شنیدم توی این شرایط که اینترنت ملی توسط رژیم فاسد ج.ا مسدود شده؛ عده‌ای حرامـ.زاده اقدام به فروش اینترنت آزاد (بدون فیلتر) می‌کنند. پول این خرید و فروش از گوشت سگ حـ.رومتره و راضی نیستیم اگر کسی در این شرایط اینجوری بخواد دل مارو بسوزونه !

بر اول و آخر تان لعنت.

اینترنت بین الملل را برای مردم قطع کرده‌‌اند؛ خودشان در اکس توییت می‌زنند!

با توجه به اخبار منتشر شده مبنی بر توییت زدن جواد ظریف و... در این شرایط که اینترنت بین الملل در ایران برای مردم عادی مسدود و قطع می‌باشد؛ مصداق بارز گروگان گیری علیه ملت ایران و همچنین جنایت جنگی علیه شهروندان ایران است !

اگردر مورد قطع اینترنت بین الملل در ایران  موضوع و مسئله امنیت مورد بحث است؛ چرا مسئولین ج.ا در این شرایط خودشان از اینترنت بین الملل استفاده می‌کنند ؟

این چیزی به جز تحمیق و استحمار ملی نیست !

خدا اول تا آخرتان را به زمین گرم بنشاند. آمین.

صدای انفجار مهیب

ساعت 6:21 صبح. انفجار مهیب به همراه لرزش شیشه‌ها و برای اولین بار طی این روزها، شنیده شدن صدای آژیر خطر در کرج. جمعه 403/3/30

جالبه؛ اونایی که سال 98 هواپیمارو زدن، حالا اینترنت رو قطع کردن.

سلب آسایش؛ به بهانه تامین امنیت.

به امید نابودی هر کسی که مارو اسیر کرده.

دزد خفتم کرد؛ پلیس گفت بیخیال پیگیری!

.

یه بار از دبیرستان که داشتم برمیگشتم شب شده بود. اون موقع گوشیا جاوا بود و من یه سونی اریکسون
Z530i
 که تاشو بود داشتم توی جیب کاپشنم و کفش ورنی (مجلسی) پوشیده بودم و یه نم بارونی زده بود و زمین خیس بود. کف کفش صاف بود و اصلا مناسب دویدن نبود چه برسه جایی که بارون باریده و لیزه. تو پیاده رو داشتم میومدم که یه جوون اومدم سمتم دست داد بهم گفت از شهرستان اومدم گوشیتو بده یه زنگ بزنم.گفتم از مدرسه اومدم گوشی همرام نیست. دیدم دستمو ول نمیکنه بیشتر استرس گرفته بودم. چند متر بالاتر از ما یه دکه بود بهش گفتم برو اونجا تلفن سکه‌ای داره اونجا زنگ بزن (اون موقع دکه های تلفن سکه ای داشتن). گفت : سکه ندارم گفتم : بهش بگو، خودش بهت میده. گفت نمیده گفتم بذار ببینم سکه دارم بهت بدم دستمو از دستش در آوردم با همون کفش شخمی زور زدم که مثل میگ‌میگ فرار کنم که دیدم اصلا نمیشه با این کفش دوید. خیابون به خاطر بارون ترافیک شده بود یهو به سرم زد ادامه ندم و بشینم و چمبره بزنم روی زمین که دستش به گوشی نرسه. وقتی رسید بهم چاقو در آورد، شروع کردم داد زدن! هیچکس از توی خیابون به یه ورش هم نبود؛ ولی از شدت داد بیداد، اونی که با موتور توی خیابون منتظرش بود گفت : بیا ولش کن. توی همون وضع با چاقو سعی کرد جیبمو پاره کنه اما بغل جیب رو زد و دستش به هیچی نرسید و در نهایت خیلی ریلکس رفت سوار موتور شد و رفتن.
 اومدم رسیدم سر چهارراه، اونموقع یه کانکس نیروی انتظامی اونجا بود؛ بهشون گفتم آقا همین الان دو نفر داشتن خفتم می‌کردن.
گفت : چیزی ازت گرفتن ؟ گفتم نه! گفت : خب پس هیچی برو دیگه. گفتم آقا با چاقو حمله کردن، چی چیو برو ؟
پرسید : کجا ؟ گفتم دمِ اون دکه. گفت : خب الان اونجان ؟ گفتم نمیدونم اون موقع که سوار موتور شدن رفتن گفت : خب تا الان رفتن دیگه ولشون کن.
یعنی می‌خوام بهتون بگم جامعه نا امن فقط مخصوص خانوما نیست ! حتی میشه گفت بعضا این زورگیرا و کیف غاپ ها با پلیس‌های اون منطقه هم زد و بند دارن و پلیس ها حتی بعضیاشون هم می‌شناسن و اصلا با هم کار میکنن ! و اساسا بخوای شکایت و پیگیری کنی هم به
جایی نمیرسی. چون انگار از خودشون شکایت کردی !
بعد از اون هم کلی جریان خفت‌گیری شنیدم که شکایت و بررسی‌ بی اثر و ثمر مونده. مگر اینکه به قتل و جرح منجر شده باشه !
تصمیم گرفتم تا جایی که ممکنه از مسیرها و جاهایی که ریسک زیادی دارن رفت و آمد نکنم و حواسم باشه که موقعیت‌های مشکوک رو تا جایی که می‌تونم مدیریت کنم که حداقل بلایی سرم نیاد.

در مجموع جامعه نا امن خاص زن و بچه‌ها نیست؛ جایی که زور اسلحه‌ی گرم و سرد و یا شرایط نابرابر باشه زن و مرد نمیشناسه و برای همه ممکنه خطرناک باشه !
.

شامتو خوردی برو !

یه دوست و بچه محل دارم که دوران ابتدایی رو کلا همکلاسی بودیم. 
خیلی رابطه دوستانه عمیق و صمیمی با هم نداریم.(حداقل اون برای من نداره) 
اما با این حال دوستِ قدیمیه و البته به قولِ خودش ما خیلی رفیقیم. 
اون هم مثل خودم مجرده. (چون به ادامه ماجرا ربط داشت گفتم)
حالا به هر روی ...
بهبود به غیر از من دوست و رفیق صمیمی دیگه ای هم داره که من خودم فکر
می کنم با اونا بهتر و بیشتر از من صمیمی تر و به اصطلاح رفیق تره ! از اصل
قضیه دور نشیم... یه موضوعی اخیراً رخ داد که برای من جالب و لازم بود
در موردش 
بنویسم این بود ... دوستای بهبود که به قول خودش باهاش رفیقن
و داداشی؛
بعد از ازدواجشون، تا حالا بهبودُ خونشون دعوت نکردن و ارتباط
دوستانه خانوادگی با هم ندارن؛ و فقط دورا دور و فقط گاهی قرار میذارن
همدیگرو می بینن. (بدون حضور همسر دوستاش)
تصور و استنباط من از
این نوع ارتباط اینه که بر خلاف اون چیزی که بهبود خودش فکر میکنه دوستاش
رفیقشن و به ادعای خودش با هم داداشی هستن؛ ولی اونقدا هم نزدیک
نیستن و اتفاقا کاملا برعکس، رو در بایستی هم دارن. (البته پُر واضحه) 
چند وقت پیش یکی از دوستاش (بچه محلای سابقش) دعوتش کرده بود 
عروسی خواهرش و بهبود هم حتی با اینکه هیچکدوم دیگه از دوستایی که
دعوت بودن همراهش نبودن خودش تنهایی رفته بود عروسی. اینکه تنهایی
رفته عروسی جای بحث نیست ... داستان از جایی دارک و تلخ میشه که
گفت : از اول که شروع شده اونجا بوده تا آخرش که مراسم مختلط میشه !
بهش گفتم بهبود، به نظرم دیگه آخرشو نباید میموندی ! گفت : چرا ؟
(همین که پرسید چرا هم برام عجیب بود که چرا درکی از این مهم نداره.)
گفتم : خب مجلس وقتی مختلط میشه، غریبه نباید اونجا باشه خب.
گفت : منو محمود داداشی ایم، این حرفا رو نداریم. تو دلم گفتم محمود بعد از
عروسیش حتی یک بار هم خانمش رو با تو آشنا نکرده و یا حداقل یکبار هم 
دعوتت نکرده خونشون و این یعنی رفاقت و صمیمیتی در کار نیست !
از اون مهم تر اینکه تو با محمود صمیمی و داداشی هستی با فک و فامیل طرف
که آشناییتی نداری !
و بودن تو توی اون تالار، اونم تنها، که میگی تو کل مراسم عروسی محمود پیشت بوده
به این معنی و مفهوم بود که تو مجید رو که برادر عروس بوده رو معذب کردی 
و حتی میتونم تجسم کنم که بدبخت بخاطر
حضور تو حتی آخر شب که تالار مختلط 
شده نتونسته دست زنشو بگیره برقصه بخاطر حضور تو ! البته هیچکدوم این حرفا رو
نزدم. پرسید : یعنی تو عروسی بگیری تالار مختلط بشه من نباید بمونم ؟ گفتم طبیعیه
بهبود که آخر شب، مهمونی خصوصی میشه و الا فرقش با تایم عمومی چیه اگر قرار
باشه غریبه اونجا باشه ؟! بطور کلی فکر میکنم به نظرم کارش درست نبود. حتی اگر
با دوستش خیلی رفیق و به اصطلاح ندار هم باشه، باز اون تایم تالار تایمیه که باید
بگی "خب دیگه من برم." اگر صاحب مجلس نذاشت بری و گفت بمون؛ اونوقت بمون !
اما اگر خودت موندی؛ به نظرم کار فول و زشت و ضایعی بود ! با این حال به نظرم برای
اونایی که نمیدونن؛ باید بگم که تایم خصوصی تالار و آخر شب که میرن دمِ درِ خونه
عروس دوماد؛ مخصوص خانواده و فامیل درجه یک درجه دو نهایت درجه سه ! یعنی به
عبارتی دیگه : پدر و مادر عروس و دوماد و خواهر و برادراشون . خاله – دایی – عمو – 
عمه و بچه هاشون . همین . تمام . 
با این حال یه سری از خانواده ها هم
هستن که اینا با عروس ننه زندایی 
شوهر عمه ی باباشونم در ارتباطن و رفت و
آمد دارن، به نظرم اینام باید 
تشریفشونو ببرن بعد از غذا ! گفتم : مگر اینکه صاحب
مجلس یعنی پدر و مادر عروس و داماد یا خود عروس دوماد بگه و اصرار کنه که
بمونید ! و الا به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی "موندن جایز نیست !"

+ ته نویس : اسم اشخاص بنا به برخی ملاحظات تغییر یافت.

.
.پایان.
.

درباره سریال شلدون جوان

.
یانگ شلدون یا به عبارتی دیگه شلدون جوان . اسم سریالی که یک سریال خانوادگی است و ماجرای یک پسر نابغه در یک خانواده ی کاملا معمولی.

این سریال هم در نوع خودش جذابیت های خاص خودش رو داشت و تا حدی فارغ از سرگرم کنندگی؛ تا حدی اموزنده هم بود !

دیدنش خالی از لطف نیست و پیشنهاد میشه وقت داشتید دیدن این سریال رو هم تو برنامه داشته باشید.
Young SHeldon
.

درباره سریال اوشین (سال های دور از خانه)

.
سریال سال های دور از خانه یا همون زندگی اوشین که یک سریال ژاپنی هست رو از تلویزیون ایران دیدم.

ممکنه اونایی که این اثر رو سال ها پیش دیدن فقط یه تصویر از برنج و تربچه خوردن شخصیت های این فیلم یادشون مونده باشه و سخت هایی که بر اوشین (کاراکتر اصلی سریال سال های دور از خانه) . اما واقعیت اینه که از هر قسمت این سریال میشه درس های زیاد و مفیدی گرفت !

به نظرم هر کسی باید این سریال رو ببینه و به دیگران هم توضیه کنه که این سرالُ با دقت تماشا کنن و یاد بگیرن !

از حواشی این سریال هم در سایت ها و وبلاگ های مختلف مطالب جور وا جوری هم ذکر و منتشر شده. ولی مهم ترین اونها اینه که ساخت و نمایش این سریال در سطح بین المللی، باعث شده که خیلی ها به سخت کوش بودن ژاپنی ها واقف و آگاه بشن و مهم تر از همه اینها اینکه این سریال تاثیر بسیار زیادی بر کسانی که با ژاپن جنگ داشته اند گذاشته و آنها را از درگیری و جنگ منصرف کرده.

فارغ از همه ی این موارد و حواشی؛ این سریال که بنوعی داستان زندگی اوشین تاناکورا است، بسیار آموزنده و دارای معانی مفید و درس ها و پندهای بسیار است.
.